English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (391 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to mumble [away] to oneself U برای خودشان زیر لب سخن گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to mumble [away] to oneself U برای خودشان من من کردن
cafeteria U رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
cafeterias U رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
manual alphabet U برای سخن گفتن با کران
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
abjure U برای همیشه ترک گفتن
abjuring U برای همیشه ترک گفتن
abjures U برای همیشه ترک گفتن
abjured U برای همیشه ترک گفتن
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
their U خودشان
themselves U خودشان
selves U خودشان خودمان
among each other <adv.> U میان خودشان
inter se U میان خودشان
rah rah U دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
electrodynamics U شاخهای از علم فیزیک که درباره اثرات جریان برق برمعناطیس یا روی جریانهای الکتریکی دیگر یاروی خودشان بحث میکند
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
say U گفتن
mouths U گفتن
pshaw U اه گفتن
says U گفتن
utterances U گفتن
bubble U گفتن
viyuperate U بد گفتن
to give utterance to U گفتن
relate U گفتن
relates U گفتن
utterance U گفتن
vituperate U بد گفتن
informs U گفتن
utter U گفتن
uttered U گفتن
utters U گفتن
let out <idiom> U گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
saith U گفتن
bubbling U گفتن
rehearse U گفتن
rehearsed U گفتن
bubbles U گفتن
tells U گفتن
rehearsing U گفتن
rehearses U گفتن
get out U گفتن
informing U گفتن
adduse U گفتن
tell U گفتن
telling-off U گفتن
mouth U گفتن
to weep out U گفتن
mouthing U گفتن
iteration U گفتن
bubbled U گفتن
to tell a story U گفتن
mouthed U گفتن
inform U گفتن
commiserate U تسلیت گفتن بر
interjected U بطورمعترضه گفتن
mammer U بالکنت گفتن
interject U بطورمعترضه گفتن
mant U با لکنت گفتن
commiserating U تسلیت گفتن بر
commiserates U تسلیت گفتن بر
tack tall U گزاف گفتن
extoll U آفرین گفتن
extol U آفرین گفتن
take leave of U بدرود گفتن با
commiserated U تسلیت گفتن بر
enounce U به صراحت گفتن
blares U بافریاد گفتن
blaring U بافریاد گفتن
lies U :دروغ گفتن
restate U باز گفتن
restated U باز گفتن
restates U باز گفتن
prevaricate U دروغ گفتن
congratulate U تبریک گفتن
congratulate U شادباش گفتن
congratulated U تبریک گفتن
congratulated U شادباش گفتن
congratulates U تبریک گفتن
congratulates U شادباش گفتن
blared U بافریاد گفتن
blare U بافریاد گفتن
jests U مزاح گفتن
sweet talk U تملق گفتن
fable U حکایت گفتن
speak the trurh U راست گفتن
speak the trurh U صادقانه گفتن
restating U باز گفتن
doxologize U ستایش گفتن
congratulating U شادباش گفتن
lie دروغ گفتن
lied U :دروغ گفتن
fables U حکایت گفتن
solace U تسلیت گفتن
jest U مزاح گفتن
congratulating U تبریک گفتن
to tell a joke U بذله ای گفتن
rejoins U در پاسخ گفتن
rejoining U در پاسخ گفتن
rejoined U در پاسخ گفتن
rejoin U در پاسخ گفتن
tell the truth U حقیقت را گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom> U تملق گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom> U تملق گفتن
belie U دروغ گفتن
commune U راز دل گفتن
overstating U اغراق گفتن در
overstates U اغراق گفتن در
to tell a joke U جوکی گفتن
giggled U سخن گفتن
giggle U سخن گفتن
giggles U سخن گفتن
giggling U سخن گفتن
swears U ناسزا گفتن
whining U باناله گفتن
whines U باناله گفتن
whined U باناله گفتن
whine U باناله گفتن
swear U ناسزا گفتن
pitch a yarn U قصه گفتن
overstated U اغراق گفتن در
overstate U اغراق گفتن در
confides U محرمانه گفتن
to trot out U شر و ور تکراری گفتن
panegyrize U مدح گفتن
outvoice U موثرترسخن گفتن از
outvoice U بلندترسخن گفتن از
say a word U سخن گفتن
to say a word U سخن گفتن
fabulize U افسانه گفتن
gnosticize U عرفان گفتن
interjects U بطورمعترضه گفتن
nuncupate U زبانی گفتن
confided U محرمانه گفتن
communed U راز دل گفتن
communes U راز دل گفتن
speaks U سخن گفتن
speak U سخن گفتن
reviles U ناسزا گفتن
reviled U ناسزا گفتن
revile U ناسزا گفتن
communing U راز دل گفتن
pass a remark U سخنی گفتن
scream U ناگهانی گفتن
screamed U ناگهانی گفتن
screams U ناگهانی گفتن
rime U شعر گفتن
confide U محرمانه گفتن
interjecting U بطورمعترضه گفتن
recounted U یکایک گفتن
abandon U ترک گفتن
come clean <idiom> U راست گفتن
crack a joke <idiom> U جوک گفتن
saluted U تهنیت گفتن
salute U تهنیت گفتن
to speak through one's nose U سخن گفتن
to sigh out U با اه وحسرت گفتن
call bad names U ناسزا گفتن
extemporized U بالبداهه گفتن
extemporize U بالبداهه گفتن
extemporising U بالبداهه گفتن
extemporises U بالبداهه گفتن
extemporised U بالبداهه گفتن
salutes U تهنیت گفتن
abandons U ترک گفتن
abandoning U ترک گفتن
to put it on U اغراق گفتن
to pull U اغراق گفتن
acclaiming U افرین گفتن
acclaimed U افرین گفتن
acclaim U افرین گفتن
misstate U غلط گفتن
whiff U دروغ گفتن
recounts U یکایک گفتن
lay to U دروغ گفتن
recounting U یکایک گفتن
acclaims U افرین گفتن
lalophobia U گفتن هراسی
applauds U افرین گفتن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1حرف زوری به انگلیسی
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com